Actions

Moj-ra-az-seena-darya-gasasten-metwan

From IQBAL

موج را از سینۂ دریا گسستن میتوان

موج را از سینۂ دریا گسستن میتوان
بحر بی پایان بہ جوی خویش بستن میتوان

از نوائی میتوان یک شہر دل در خون نشاند
یک چمن گل از نسیمی سینہ خستن میتوان

می توان جبریل را گنجشک دست آموز کرد
شہپرش با موی آتش دیدہ بستن میتوان

اے سکندر سلطنت نازکتر از جام جم است
یک جہان آئینہ از سنگی شکستن میتوان

گر بخود محکم شوی سیل بلا انگیز چیست
مثل گوھر در دل دریا نشستن میتوان

من فقیرم بی نیازم مشربم این است و بس
مومیائی خواستن نتوان، شکستن میتوان