از چشم ساقی مست شرابم
From IQBAL
از چشم ساقی مست شرابم
از چشم ساقی مست شرابم
بی می خرابم بی می خرابم
شوقم فزون تر از بی حجابی
بینم نہ بینم در پیچ و تابم
چون رشتۂ شمع آتش بگیرد
از زخمۂ من تار ربابم
از من برون نیست منزلگہ من
من بی نصیبم، راہی نیابم
تا آفتابی خیزد ز خاور
مانند انجم بستند خوابم