Actions

جہان رنگ و بو پیدا تو میگوئی کہ راز است این

From IQBAL

جہان رنگ و بو پیدا تو میگوئی کہ راز است این

جہان رنگ و بو پیدا تو میگوئی کہ راز است این

یکی خود را بتارش زن کہ تو مضراب و ساز است این

نگاہ جلوہ بدمست از صفای جلوہ می لغزد

تو میگوئی حجابست این نقابست این مجاز است این

بیا در کش طناب پردہ ہای نیلگونش را

کہ مثل شعلہ عریان بر نگاہ پاکباز است این

مرا این خاکدان من ز فردوس برین خوشتر

مقام ذوق و شوقست این حریم سوز و ساز است این

زمانی گم کنم خود را زمانی گم کنم او را

زمانی ہر دو را یابم چہ رازست این چہ رازست این